جناب میرحسین موسوی، سلام علیکم
چند روز پیش داشتم تو اینترنت خبرهای انتخاباتی را میخواندم که متوجه نامه یک دختر 17 ساله به شما شدم. تصمیم گرفتم که من هم از طرف هم سن و سال های خودم و بالخصوص همجنسان خود نامهای به شما بنویسم. امید است که مثل همیشه شما به همه اقشار جامعه عنایت کنید و بعد از اعلام نتایج - که من مطمئن هستم به لطف یزدان نام شما تیتر خواهد شد - مانند ... ما را به فراموشی نسپارید که ما حالا حالاها با شما کار داریم!
در همایش موج سوم، سید محبوب ما خاتمی گفت: اگر این شرایط را نمی خواهیم باید به پای صندوق های رای بیاییم اما به لطف مهرورزیهای آقایون دست ما را از صندوقهای رای کوتاه کردند.
من نمیخواستم جناب موسوی در آن همایش، شما درد دلهای من را بشنوید، من میخواستم صدای دانش آموز ایرانی را بشنوید. بشنوید که ما را به خاطر اظهارنظر از مدرسه اخراج میکنند، بشنوید که پیراهنهای سبزمان را پاره میکنند، بشنوید که در مدرسه حبسمان میکنند، بشنوید که به خاطر عدالتمحوری آقایون باید هفتهای سی هزار تومان به بهانههای گوناگون به مدرسه دولتی بدهیم.
من مثل آن دختر خانم، بچه شمال شهر نیستم، من بچه جنوب تهرانم. همان جایی که به خاطر اینکه جلوی مسوولان نتوانستیم و نمیتوانیم خم و راست شویم، مورد تبعیض و بیرحمی قرار میگیریم.
همان جایی که مردمانش هنوز هم منتظر نفت هستند نه بر سر سفرهایشان بلکه توی بخاریهای نفتی قدیمیشان، تا کمی احساس گرما کنند.
همان جایی که سی سال است الگوی مصرفمان را هر روز اصلاح میکنند.
همان جایی که فراهم کردن مخارج یک جانباز شیمیایی به آرزو تبدیل میشود.
این نامه یک نوجوان به مهندس میرحسین موسوی است نظر شماچیست...